عزرائیل :: چهارشنبه 86/1/1 ساعت 12:0 صبح
باید امشب بروم...
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردمحرفی از جنس زمان نشنیدم.
هیچ چشمی،
عاشقانه به زمین خیره نبود.کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.هیچ کسی زاغچهیی را سر یک مزرعه جدی نگرفت...
تا بعد...
نوشته های دیگران()
آرزوچشم براه...امید...میکده و مسجدآینه :عاشقانه 2عشق یارعاشقانهانتظارتسلیتبوسه...از همه جاعشق تو...نکته ...تبریک[همه عناوین(17)]